۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

به یاد از امیدرضا میرصیافی


کميته گزارشگران حقوق بشر


نامه عباس خرسندی از زندان اوین


وقتی فقط یک ماه با او زندگی کردم . زمانکوتاهی بود . اما حکایتی تلخ و طولانی ازغمی جانکاه با خود داشت . واقعیتی که میتواند سرگذشت اسفناک مردمان ایرانی در اینسرزمین باشد . سرزمینی زخم خورده که درد وغم مشترک تمامی جوانان خود را بر شانه هایکهن خود به دوش می کشد و آنان را به سویطلوع آرزوها، آنجا که امیدمیرصیافی نگاهشرا به آن دوخته بود رهنمون می سازد .آرزوهای امید در زندان سرنوشتش به بندکشیده شد تا امید نسلش و نسلهای جوان آیندهبارور گردند و حیات و زندگی، دگرباره بربستر امنیت و صلح و آرامش به جریان در آید .مرگ امیدرضا غم انگیز است. اما واقعیتدارد. حادثه ای است که از بی عدالتی هاسرچشمه گرفته است. بی عدالتی که ریشه درقانون شکنی و خشونت بی حد و مرز دارد . امیدجوانی بود که ذوق و عشقش را با هنر و موسیقیدرآمیخته بود تا با عشق سرود موسیقیبخواند . عشقی که دینش بود . دین شیعی و عشقیکه او را به مقابله با ظلم زمانه کشاند . آنگونه که مدعیان ، دیگر نتوانند در حصار وپرده حجاب آن، خود را از آسیب بی عدالتیهایی که مرتکب می شوند محفوظ دارند .امید همواره درحال نیایش بود . شاید برایکسانی که دل درگرو عشق ندارند ارتباطموسیقی با خدا گناهی عظیم و نابخشودنیباشد . اما او از موسیقی و خدا می گفت . او میگفت موسیقی و صوت خوش، هنر زیبای آفریدگاراست. از زمزمه باد تا صدای بارانش، ازهمهمه پر آواز طبیعت تا صوت خوش کلامقرآنش، از موسیقی بی کلام تا نوای ساز و نیکه ترجمان عواطف انسانی است. اینها همه هنراست. هنری که بخش مهمی از فلسفه هستی را درسرزمین مقدسمان شکل داده است .پس از بیست و پنج روز وقتی در آخرین دوشنبهسال 78 امیدرضا از اولین و آخرین ملاقاتحضوری با خانواده اش برگشت بسیار شادمانبود. از دیدار اعضای خانواده اش گفت . تسبیحرنگارنگی بر گردنش بود که هدیه خواهرش بهاو بود و حاضر نبود آن را با هیچ چیز عوضکند.به رسم سنت و اعتقاد مذهبی برای حفاظتوی از بلایا و مصیبتهای زمانه، خانواده اشدعا نوشته ای برایش آورده بودند . اینهاهدایای گرانبها و عیدی خانواده اش به اوبودند.از نظر من اینها سنت و باور مذهبیاست. اما امیدرضا با پذیرش تمام این سنتهاو باور ها بود که در جستجوی آزادی برای همنسلهای خود بود. او حضور دین در عرصه سیاسترا موجب خسران دین و جایگاه آن را هم برایخود و هم برای دیگران، خاص می دانست و ازهمین منظر ارتباط با خدای خویش را بی واسطهمی خواست .امیدرضا برای اثبات خویش دست از تلاش برنداشت . او معتقد بود این قاضی است کهاشتباه می کند و در متقاعد کردن آنها نامهها نوشت. نامه هایش را با عبارت "به نام حق"آغاز می کرد. نامه ای شکوه آمیز برای آیتالله شاهرودی نوشت و از قاضی شعبه پانزدهدادگاه انقلاب شکایت کرد. نامه ای هم برایقاضی حداد نوشت. در نامه ای به رهبر جمهوریاسلامی، پاسخی دریافت کرد با این عبارت :"اقدامی ندارد" . خانواده اش درتمام روزهایماه اسفند 78 در راهروهای دادگاه انقلابسرگردان بودند و رنجها کشیدند. اما هیچ کساز میان حکام قضایی فریاد آنها را نشنید.دادگاهها همه شبیه به هم هستند، بدوندفاع، بدون هیئت منصفه و کاملا صوری وتشریفاتی . امیدرضا اعتراضش را، مبنی برنادیده گرفتن حق تجدید نظر هم از طریقخانواده اش و هم وکیلش اعلام کرد. حقی کهبارها و برای دیگر متهمان هم به آسانی زیرپا گذاشته شد. برای امید رضا دو پروندهتشکیل داده بودند . در یکی دو و نیم سالمحکومیت قطعی و دیگری در حال رسیدگی .ظاهرا قصد بر محکومیت سالها زندان برای ویبوده است و او این را به خوبی می دانست.صبح روز 28 اسفند، امیدرضا در هم شکست. فشارروانی انتظار،حاصل از بلاتکلیفی قانونی واعمال خشونت و تخریب روانی وی با احکامسنگین، او را از پای در آورد. در ساعت 11 صبححادثه ای تلخ اتفاق افتاد. هنگامی که او رادر آمبولانس زندان قرار دادیم چشمانش بیفروغ بود. ساعاتی بعد تمام انتظارش بهپایان رسید. جوانی که تنها در روزهای پایانعمر کوتاهش دریافت که مقهور قدرت و خشونتیشده است که مرزهایش را گم کرده است. ایندانش، بسیار بدیهی در علم سیاست است کهدولتها اولین ناقضین قوانینی هستند که خودآن را وضع می کنند. هرچه وسعت دایره دولتهابیشتر باشد امکان زیر پا گذاشتن حقوقشهروندان و قوانین بیشتر می شود. محکومیتهای سنگین غیرقضایی و غیرحقوقی برایزندانیان سیاسی و مدنی پایمال کردن حقوقآنهاست که در طی دوسال گذشته به شکل گستردهای صورت گرفته است و نشان از عدم استقلالقوه قضاییه از مراکز متعدد قدرت دارد.به نظر می رسد عدم وجود قانون درموردفعالان سیاسی و مدنی در قوه قضاییه کشور وعدم حساسیت جامعه نسبت به بی قانونی در اینمورد هزینه های سنگینی را متوجه زندانیانسیاسی و مدنی کرده است که در آنها تماماقشار اجتماعی حضور دارند. از جملهروزنامه نگاران، فعالان اتحادیه هایکارگری و سندیکاهای کارگری، فعالاندانشجویی، اساتید دانشگاهها و محققانکشور، هنرمندان مستقل و وابسته به نهادهایهنری، فعالان جامعه مدنی، وبلاگ نویسانهنری و غیرهآیا باز هم در آینده شاهد چنین حوادثجانگذازی خواهیم بود ؟ زمان، پذیرش یاتمرد از قواعد اجتماعی و انسانی و شاهدرویدادهای تاریخ خواهد بود .به یاد عزیزم که همیشه در قلبم خواهد ماند.

هم بند امیدرضاعباس خرسندی

لیست پراکسی